آغاز یک شروع

یکی بودیکی نبود...زیر این گنبد کبود ..من بودم توهم بودی!!!ای بابا پس کی نبود؟؟؟؟

کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد

 زنی در حال عبور او را دید . او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت:

 مواظب خودت باش کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ 

زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم 

کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید…

 

+نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:متن های زیبا و خاندنی,جملات زیبا,اموزنده,درباره ی کودکان,بخشش,خوبی,,ساعت3:59 PMتوسط OMRAN | |

پیـــــرمـــــرد همســـــایه آلـزایمـــــر دارد !

امـــــروز صبـــــح
بیخـــــودی شلـــــوغش کـــــرده بـــــودند !

...او فقـــــط یـــــادش رفتـــــه
از خـــــواب بیـــــدار شـــــود ...

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:متن های زیبا و خاندنی,جملات زیبا,اموزنده,,ساعت3:55 PMتوسط OMRAN | |

ترس نبود، زیبایی نبود و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟

کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟

و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…

اگر عشق نبود اگر کینه نبود قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

اگر خداوند یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا آن گاه نمی دانم به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت

 

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:تصاویر عاشقانه,شعرهای زیباوعاشقانه,فانتزی,ساعت8:43 PMتوسط OMRAN | |

اگر غرور نبود چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان جستجو نمی کردیم

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

اگر خواب حقیقت داشت همیشه خواب بودیم هیچ رنجی بدون گنج نبود… ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند

اگر همه ثروت داشتند دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند اما بی گمان صفا و سادگی می مرد…

اگر همه ثروت داشتند اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی ارزش ترین کالا یود

 

f3 عکس های فانتزی

 

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:جملات زیبا و عاشقانه,ساعت8:34 PMتوسط OMRAN | |

امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام. 

شاهزاده گفت زیباتراز من خواهرم است که در پشت سر 

من ایستاده است،امیر برگشت ودیدهیچکس نیست، 

شاهزاده گفت:عاشق نیستی زیرا عاشق به غیر نظر نمیکند!!! 

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:جملات زیبا و عاشقانه,ساعت7:49 PMتوسط OMRAN | |

 

 

 

 

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.
...
ا...ستاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟

آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا... هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.

آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.

هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می شود

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 21 تير 1392برچسب:جملات زیبا ,ساعت7:38 PMتوسط OMRAN | |

روی تخته سنگی نوشته شده بود:

 

اگر جوانی عاشق شد چه کند؟…

 

من هم زیر آن نوشتم:

 

باید

 

صبر کند…

 


برای بار دوم که از آنجا گذر کردم

 

زیر نوشته ی من کسی نوشته بود:

 

اگر صبر نداشته باشد

 

چه کند؟…

 

من هم با بی حوصلگی نوشتم:

 

…..بمیرد بهتراست

 

برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم.

 

انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد.

 

اما………….


زیر تخته


سنگ جوانی را مرده یافتم…..!

 

 

رمانتیک ترین جملات عاشقانه زیباوکوتاه♥●•٠·˙

 

+نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:جملات زیبا و عاشقانه,ساعت6:12 PMتوسط OMRAN | |

 

فرزند عزیزم:
 
آن زمان که مرا پیرو از کار افتاده یافتی،
 
اگر هنگام غذا خوردن لباس هایم را کثیف کردم
 
ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم........
 
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده
 
است صبور باش و درکم کن
 
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور
 
میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض
 
کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور
 
میشدم بارها و بارها داستانی را برایت
 
تعریف کنم...

وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن

وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر

وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه م یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو

وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین
 
قدمهایت را کنار من برمیداشتی....

زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..
 
روزی خود میفهمی

از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
 
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم

فرزند دلبندم،دوستت دارم
 
 
 

 

+نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت8:2 PMتوسط OMRAN | |